رمان عاشقانه «یک ربع مانده به آخر» منتشر شد
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۸۹۶۸۹
به گزارش خبرگزاری مهر، رمان «یک ربع مانده به آخر» نوشته فائقه درویش بهتازگی توسط انتشارات پایتخت منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینرمان داستان عاشقانهای را شامل میشود که در آن شخصیت اصلی از عشقی زمینی فاصله میگیرد و به عشقی لایزال و ابدی متصل میشود. عشقی فناناپذیر که انسان را به سمت تحول و به فعلیت رساندن پتانسیل های درونی خود وامی دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فائقه درویش، متولد سال ۱۳۶۵ کارشناس ارشد رشته روزنامهنگاری است که پس از دهسال فعالیت در حوزه رسانه و خبر، از سال ۱۳۹۶ بهصورت تخصصی به نوشتن رمان رو آورده است. رمان (یک ربع مانده به آخر) اولین اثر چاپی این نویسنده به شمار می رود. دو مجموعه شعر و دو رمان دیگر نیز از ایننویسنده در مرحله بازخوانی و ویرایشاند که پس از اتمام در آینده نزدیک به چاپ خواهند رسید.
در اینکتاب بر توسعه فردی و تحول درونی انسانها تاکید شده و مخاطب همراه شخصیت اصلی قصه به سمت تحول و توسعه درونی پیش میرود. داستان «یک ربع مانده به آخر» درباره زندگی دختری به نام نهال است که به نقص عضو مبتلاست.
در قسمتی از اینکتاب آمده است:
«هزاران عامل در یک مسیر باشکوه و زیبا باعث می شود تو با سرعت عبور کنی و متوجه ی درختی که در حاشیه ی جاده قرار دارد و به وسعت یک نجات، بزرگ است نشوی. درختی که مانع از سقوط تو به درّه ای می شود که به موازات جاده امتداد یافته است.
من عابری تنها و غرق در لذتهای زندگی بودم. عابری که با سرعت از جاده تقدیر عبور میکرد و از مواهب آن بهرهمند می شد. نعمتها، چشمهایم را کور کرده بود و درّه را در نظرم ناپیدا. من نادانسته با سرعت به سمت درّه در حرکت بودم که ناگهان نهال با تمام عظمتش در برابر دیدگانم ظاهر شد و من را از سقوطی حتمی در درّه ظواهر نجات داد.»
کد خبر 5037823 صادق وفاییمنبع: مهر
کلیدواژه: ادبیات ایران ادبیات داستانی رمان ایرانی عشق چهل سالگی دفاع مقدس هفته دفاع مقدس ترجمه رایزنی فرهنگی دفاع مقدس دفاع مقدس جنگ تحمیلی تازه های نشر گردشگری موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران انقلاب اسلامی ایران انتشارات سروش تجدید چاپ انتشارات سوره مهر ادبیات جهان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۸۹۶۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرقت های سریالی قهرمان کشتی در تهران| نیما می گوید شکست عشقی خورد و ...
همشهری آنلاین- حوادث: نیما میگوید یک زمانی برای خودش اسم و رسمی داشته. قهرمان کشتی بوده و در مسابقات کانادا و روسیه مدال گرفته. اما شکست عشقی باعث شد که زندگی دگرگون شود. او را به جرم سرقت خودرو و لوازم داخل دستگیر کردهاند.
چند سال داری؟
۳۴ ساله ام؛ حتما بنویسید تحصیلکردهام.
چقدر درس خواندی؟
فوق دیپلم تربیت بدنی دارم. من برای خودم برو بیایی داشتم و قهرمان کشتی بودم. اسمم را سرچ کنید، عکس هایم را می بینید. اما حالا اینجا هستم، دستبند به دستانم و ناتوانم. می دانم اشتباه کرده ام اما خب دیگر نمی توانم به عقب برگردم. زمان به سرعت می گذرد و من باید چشمم به آینده باشد تا این اشتباهم را جبران کنم. من در مسابقات کانادا مقام آوردهام. در مسابقات روسیه هم دوم شدم. اما شدم سارق لوازم خودرو. در ماشین ها را باز می کردم و لوازم داخلش را به سرقت می بردم. گاهی هم ماشین را می بردم و تحویل مالخر می دادم.
چه شد که قهرمان کشتی تبدیل شد به سارق؟
یک دختر زندگی مرا تباه کرد. من به خاطر او حتی مرگ را هم تجربه کردم. خیلی عاشقش بودم و قرار بود با هم ازدواج کنیم اما او مرا ترک کرد. نمی خواهم در مورد او حرف بزنم فقط همین را بدانید که بدجور شکست خوردم و باختم. درواقع خودم را بازنده می دیدیم. تصمیم گرفتم خودکشی کنم، حتی قرص خوردم و فکر کردم همه چیز تمام شد. ۴۰ روز در کما بود اما انگار قسمت نبود بمیرم. برگشتم به زندگی و وقتی دیدم زنده ام تصمیم گرفتم مواد مصرف کنم. فکر می کردم دارم از روزگار انتقام می گیرم اما حالا می بینم از خودم بیشتر انتقام گرفته ام. کم کم که معتاد شدم دیگر از خودم فاصله گرفتم. کشتی را کنار گذاشتم و شدم یک معتاد. دوستان ورزشکارم از من فاصله گرفتند و به جای آنها خلافکار و معتاد دورم جمع شدند. همین شد که فریبشان را خوردم و تصمیم به سرقت ماشین گرفتم. البته من بیشتر نقش راننده را داشتم. با همدست سارقم می رفتیم در خیابان ها پرسه می زدیم. همدستم پیاده می شد و ماشین ها را خالی می کرد. من هم نظاره گر بودم اما بعد از فروش لوازم مسروقه، سهمم را می گرفتم.